کد مطلب:77611 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:115

خطبه 127-در خطاب به خوارج











و من كلام له علیه السلام للخوارج[1].

یعنی از كلام امیرالمومنین علیه السلام است از برای خوارج:

«فان ابیتم الا ان تزعموا انی اخطات و ضللت، فلم تضللون عامه امه محمد صلی الله علیه و آله بضلالی و تاخذونهم بخطای و تكفرونهم بذنوبی. سیوفكم علی عواتقكم تضعونها مواضع البرء و السقم و تخلطون من اذنب بمن لم یذنب.»

یعنی پس اگر نكردید مخالفت را مگر از برای اینكه گمان كردید شما كه من خطا كردم در امر حكومت حكمین و گمراه گردیدم، پس چرا گمراه می دانید تمام امت محمد صلی الله علیه و آله را[2] به سبب گمراهی من؟ و می گیرید ایشان را به سبب خطای من و تكفیر می كنید ایشان را به سبب گناه من؟ شمشیرهای شما كه بر دوشهای شما است، می گذارید در جایی كه بری باشند از گناه و ناخوشی، از قبیل اطفال و نساء و شیوخ و مرضی و مخلوط می سازید در قتل كسی را كه گناه كرده است به زعم شما با كسی كه گناه نكرده است.

«و علمتم ان رسول الله صلی الله علیه و آله، رجم الزانی المحصن ثم صلی علیه، ثم ورثه اهله. و قتل القاتل و ورث میراثه اهله. و قطع السارق و جلد الزانی غیر المحصن، ثم قسم علیهما من الفی ء و نكحا المسلمات، فاخذهم رسول الله صلی الله علیه و آله بذنوبهم و اقام حق الله فیهم و لم یمنعهم سهمهم من الاسلام و لم یخرج اسماءهم من بین اهله.»

یعنی و حال آنكه دانستید كه رسول الله صلی الله علیه و آله سنگسار كرد زانی محصن را، پس نماز گزارد بر او، پس وارث او گردانید اهل او را و كشت كشنده را و به ارث داد میراث او را به اهل او و برید دست دزد را و تازیانه زد زانی غیر محصن را، پس قسمت كرد بر ایشان از

[صفحه 598]

مال غنیمت و نكاح او كرد زنان مسلمه را، پس گرفت رسول خدا صلی الله علیه و آله صاحبان گناه كبیره ی مسلمانان را به گناهان ایشان و اقامه كرد حق خدا و حدود خدا را در ایشان و منع نكرد ایشان را از سهم و رسد ایشان و بیرون نكرد نامهای ایشان را از میان اهل اسلام، یعنی ایشان را كافر نگفت، پس اگر شما مسلمان[3] و مطیع پیغمبر صلی الله علیه و آله می باشید و كافر نیستید، پس چرا به محض توهم گناه كبیره، مسلمانان را كافر می دانید؟ و خون و مال ایشان را مباح می دانید؟ و بخلاف رفتار پیغمبر صلی الله علیه و آله رفتار می كنید؟ پس معلوم شد كه شما معتقد پیغمبر صلی الله علیه و آله نیستید و كافرید و جهاد با شما واجب است.

«ثم انتم شرار الناس و من رمی به الشیطان مرامیه و ضرب به تیهه! و سیهلك فی صنفان: محب مفرط یذهب به الحب الی غیر الحق و مبغض مفرط یذهب به البغض الی غیر الحق و خیر الناس فی حالا النمط الاوسط، فالزموه.»

یعنی پس شما بدترین مردمانید و بدترین كسید[4] كه انداخته است شیطان او را به جاهای انداختن خود و سیر داده است او را به گمراهی خود! و به تحقیق كه هلاك می شوند در شان من دو صنف: دوست به افراطی كه ببرد او را محبت من به سوی غیر حق، یعنی غالی در من باشد و اوصاف حق تعالی را در من قائل بشود. و دشمن به افراطی كه ببرد او را دشمنی من به سوی غیر حق، یعنی اعتقاد كفر و فسق و عصیان در من كند. و بهترین مردمان درباره ی من از روی اعتقاد، طریق وسط و عدل است كه مرا به اوصاف امامت و خلافت و ایمان و علم و عدل و عصمت كه شان من است بشناسد، نه به افراط باشند درباره ی من و نه به تفریط، بلكه بر وسط عدل باشند، پس لازم باشید طریق وسط را كه خیرالامور اوسطها، یعنی اعدلها، چنانكه ماثور است.

«و الزموا السواد الاعظم فان ید الله علی الجماعه. و ایاكم و الفرقه فان الشاذ من الناس للشیطان، كما ان الشاذ من الغنم للذئب.»

یعنی ملازم گردید آن گروه انبوه بزرگ شان و مرتبه را، كه فرقه ی اثناعشریه باشند، به سبب اینكه دست متصرف در خلق خدا به هدایت و ارشاد كردن ایشان كه ولی خدا

[صفحه 599]

باشد، لازم بر این جماعت ناجیه ی اثنا عشریه است. برحذر باشید از مفارقت از این جماعت، از جهت اینكه تنهایی از دسته ای كه با حافظ و نگاهبان باشد از مردمان مملوك شیطان باشد، چنانكه به تحقیق كه گوسفند جدا از گله ی با چوپان طعمه ی گرگ است و به هلاكت گرگ گرفتار خواهد بود.

«الا من دعا الی هذا الشعار فاقتلوه و لو كان تحت عمامتی هذه و انما حكم الحكمان لیحییا ما احیا القرآن و یمیتا ما امات القرآن. و احیاوه الاجتماع علیه و اماتته الافتراق عنه. فان جرنا القرآن الیهم اتبعناهم و ان جرهم الینا اتبعونا. فلم آت-لا ابا لكم-بجرا و لا ختلتكم عن امركم و لا لبسته علیكم، انما اجتمع رای ملئكم علی اختیار رجلین، اخذنا علیهما ان لا یتعدیا القرآن فتاها عنه و تركا الحق و هما یبصرانه و كان الجور هواهما، فمضیا علیه. و قد سبق استثناونا علیهما-فی الحكومه بالعدل و الصمد للحق-سوء رایهما و جور حكمهما.»

یعنی آگاه باش كه هر كه خواند مردم را به سوی این خصلت خوارج، پس به قتل برسانید او را اگر چه باشد در زیر این عمامه ی من، یعنی اگر چه من باشم، زیرا كه این خصلت خلاف طریقه ی پیغمبر صلی الله علیه و آله و كفر است و خواننده ی او واجب القتل است و حاكم گردانیده نشدند حكمان مگر از برای اینكه زنده گردانند آنچه را كه قرآن حكم كند بر زندگی او و صحت او و بمیرانند آنچه را كه قرآن حكم كند بر مردگی و بطلان او و زنده گردانیدن ایشان، مجتمع شدن ایشان بود بر آنچه قرآن حكم بر صحت او كند و میراندن ایشان، جدا شدن بود از آنچه قرآن حكم كند بر بطلان او، پس اگر قرآن كشانید ما را به سوی مخالفین تابع شویم مخالفین را و اگر كشانید مخالفین ما را به سوی ما پس مخالفین تابع ما گردند. پس نیامدم من ای پدر از برای شما مباد، بر امر بدی و فریب ندادم شما را از كار شما و مشتبه نكردم امر را بر شما و مجتمع نشد رای[5] بزرگان شما مگر بر اختیار كردن دو مردی كه ما گرفتیم عهد و پیمان بر آن دو نفر، بر اینكه تجاوز نكنند حكم قرآن را، پس گمراه شدند از تجاوز كردن از قرآن و واگذاشتند آن دو مرد حق را و حال آنكه می دیدند حق را و بود باعث بر ستم ایشان خواهش نفس اماره ی آن

[صفحه 600]

دو مرد، پس گذشتند بر خواهش نفس خود و حال آنكه پیشی داشت استثنا كردن ما برایشان در حكومت به عدل و قصد مر حق، بدی تدبیر آن دو مرد را و ظلم حكم آن دو مرد را. یعنی ما در اول اخراج كردیم تدبیر بد بورزند، ما قبول نكنیم.

[صفحه 601]


صفحه 598، 599، 600، 601.








    1. ن و چ: للخوارج ایضا.
    2. اصل و ن «را» ندارد.
    3. چ: پس اگر مسلمانان.
    4. ن: یعنی و بدترین كسی هستید.
    5. ن و چ: رایهای.